معنی لینگ په - جستجوی لغت در جدول جو
لینگ په
لینگ په
ادامه...
لینگ په
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لی په
(پَ هَِ)
نام کشوری آزاد و باستانی از آلمان، عضو رایش. دارای 1215هزار گز مساحت و 165هزار تن سکنه. کرسی آن دت ملد
ادامه...
نام کشوری آزاد و باستانی از آلمان، عضو رایش. دارای 1215هزار گز مساحت و 165هزار تن سکنه. کرسی آن دِت مُلد
لغت نامه دهخدا
لی په
(پِ)
له، دیهی است خوش منظره واقع در ایالت ساووا. شهرت آن بسبب اقامت ژان ژاک روسو نویسندۀ معروف در این دیه نزد مادام دو واران است
ادامه...
لِه، دیهی است خوش منظره واقع در ایالت ساووا. شهرت آن بسبب اقامت ژان ژاک روسو نویسندۀ معروف در این دیه نزد مادام دو واران است
لغت نامه دهخدا
لین یه
(گُ)
نام کرسی بخش در لوار-انفریور ولایت نانت به فرانسه. دارای راه آهن و 2153 تن سکنه
ادامه...
نام کرسی بخش در لوار-انفریور ولایت نانت به فرانسه. دارای راه آهن و 2153 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
لینگ بن
زیرپا، پهلوی پا
ادامه...
زیرپا، پهلوی پا
فرهنگ گویش مازندرانی
لینگه
لنگه، باری که در یک طرف اسب و قاطر و حمل شود، لنگه ی کفش
ادامه...
لنگه، باری که در یک طرف اسب و قاطر و حمل شود، لنگه ی کفش
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگ ته
زیرپا
ادامه...
زیرپا
فرهنگ گویش مازندرانی
این په
این دفعه، این طرف
ادامه...
این دفعه، این طرف
فرهنگ گویش مازندرانی
لینگ تک
نوک انگشتان پا
ادامه...
نوک انگشتان پا
فرهنگ گویش مازندرانی
لینگ ته
زیرپا
ادامه...
زیرپا
فرهنگ گویش مازندرانی
لینگ چک
پشت پا زدن، فنی درکشتی محلی
ادامه...
پشت پا زدن، فنی درکشتی محلی
فرهنگ گویش مازندرانی
لینگ رج
رد پا
ادامه...
رد پا
فرهنگ گویش مازندرانی
لینگ لو
لگد مال، زیردست و پا انداختن
ادامه...
لگد مال، زیردست و پا انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
لینگ ون
پارچه ای که برای بستن پای نوزاد در گهواره مورد استفاده قرار
ادامه...
پارچه ای که برای بستن پای نوزاد در گهواره مورد استفاده قرار
فرهنگ گویش مازندرانی
کینگ پر
دور اطراف پیرامون، نوعی فن در کشتی لوچو
ادامه...
دور اطراف پیرامون، نوعی فن در کشتی لوچو
فرهنگ گویش مازندرانی
تیرنگ په
پرنده ای مانند قرقاول
ادامه...
پرنده ای مانند قرقاول
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگ په
لنگ په
ادامه...
لنگ په
فرهنگ گویش مازندرانی
هچی لینگ په
کسی که به بهانه ای قصد امتناع از کاری را داشته باشد و با دلایل
ادامه...
کسی که به بهانه ای قصد امتناع از کاری را داشته باشد و با دلایل
فرهنگ گویش مازندرانی